کوچه های انتظار

کاش مـرا عشـق تو مـولا یـاری کند و از زنـدگی بی روح و سردم نجـات دهـد. چه می داننـد

آنــان که مـرا دیـوانه تو می خواننـد.

از درون قلبـم صـدای یـا صـاحــب الــزمـان در کوچه های تنـگ غربـت شـنیده می شود و تویی

تنهــا پنـاه بی کسی ام.

چه می شود مـرا نیـم نگاهی از سـر رحمــت و رأفـت کنی؟که من همیـشه منتظـر تنهــا، به

امیــد تو زنـده ام که بیایی و آخریـن نفـس را هـدیه قـدوم تو کنم ای مـولا!!!


|
امتیاز مطلب : 15
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
نویسنده : کوثـــــر...
تاریخ : شنبه 2 / 4 / 1394
دل نوشته

مهـــــدی جـان! درختـــان به امیـد آن روزی که سایبـان تو باشنـد دوبـاره زنـده شــده اند

و شکوفـه زده اند و خاک هم از این که قدمـگاه گام های مبـارک شماسـت به خود می نازد،

ای روشنیِ چشمان منتظـرانت، دل های ما را که منتظـر فریـاد عدالـت خواهی توست منـور کن

و فرجــت را به ما ارزانی دار.

 


|
امتیاز مطلب : 15
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
نویسنده : کوثـــــر...
تاریخ : چهار شنبه 1 / 4 / 1394
شعـــــــــر مهـــــــــــدوی

چه ســال ها که گذشـت و بهــــــار منتظـر است

بهــــــارِ زخمیِ پشــــت حصـــار منتظـر است

چـه ســروها که به دستِ تبــر، شهید شدند

شقایــقِ دلِ ما، داغــدار منتظـر است

از این لباس سیاه عذا دلـش پوسید

سحــــر مگر برسد، شامِ تار منتظـر است

بهـــانه گیر شدند و به گریه افتادند

ستاره کشت خودش را، سه تار منتظـر است

چـه قدر پنجره باز است رو به سوی امیــد

چـه قدر دل شده بی قـــرار، منتظـر است

مگر به قصـدِ خـورشـیـد رو برگرداند

در ایستگـاه تغزّل، قطـــار منتظـر است

کویـــر شد دل عشّاق و آسمـــان خشـک

بیـا که عشق ببـارد، بهـــــار منتظـر است



:: برچسب‌ها: « محمدرضا سلیمی » ,
|
امتیاز مطلب : 15
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
نویسنده : کوثـــــر...
تاریخ : چهار شنبه 31 / 3 / 1394
وقتی آقا بیـایــد...-

- مـــــردم با آب هم مهربان تـــر می شوند.

- شیـشه عمــــــر غول خشکســـالی می شکند.

- هیچ ماهی قرمزی از چشمه اش دور نمی شود.

- هیچ رودخانه ای با ســـر و روی کثیــف به دیدن دریا نمی رود.

- سنگــریزه کف جویبــــارها به رهگذران چشمک نمی زنند.

- چشمه ها آنقـــدر بخشنده می شوند که هیچ کشاورزی برای تشنگی زمینــش زانوی غــم بغــــــل نمی گیرد.

- دریاچه ای از خجالـــت بی آبی، خودش را مخفی نمی کند.

- قایقی به گِل نمی شیند.

- زاینده رود دیگر اصفهــــــان را تنهــا نمی گذارد.

                                                                                        

                                                                             



:: برچسب‌ها: « بیــژن شهـــــــرامی » ,
|
امتیاز مطلب : 15
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
نویسنده : کوثـــــر...
تاریخ : سه شنبه 31 / 3 / 1394
دل نوشته

آه، آه، آه...: نمیدانم کدام آه را تفسیر کنم که تفسیرش را خود بهتر میدانی.

آه از این روزگار و از این چشم ها و گوش ها و دست ها.

آه از دل هایی که چه عرض کنم برای خودش هم حتی نمی تپد.

آه از دست هایی که فقط برای گرفتن دراز شده اند و ببخشش و کرامت و سخاوت را فراموش کرده اند.

آه از گام هایی که برای دیگران برداشته نمی شود.

آه از گوش هایی که دردها را نمی شنوند تا چه رسد مرهمی شوند بر دردها.

آه از افکاری که همت پروازشان، آسمان دنیاست.

آه از چشم هایی که عفت و حیا را از یاد برده اند و آه...

آقا و مولای ما، دعا کن برای ما، تا ما نیز چون دیگران فریفته زرق و برق های دنیا نشویم.


|
امتیاز مطلب : 15
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
نویسنده : کوثـــــر...
تاریخ : دو شنبه 30 / 3 / 1394

صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد